نان، عشق و رضا تفنگچی هزار دستان

ساخت وبلاگ

نان، عشق و رضا تفنگچی هزار دستان

 

وب سایت اداره تغذیه معاونت دانشجویی فرهنگی

 

خدا رحمت کند علی حاتمی کارگردان بزرگ سینمای ایران که آثارش هنوز از فاخرترین محصولات سینمایی کشور است. گل سر سبد کارهای این کارگردان کم نظیر، سریال تاریخی هزار دستان را مردم ما هیچگاه از حافظه تاریخی خود پاک نمی کنند. در آن اثر ماندگار و در بخشی که رضا تفنگچی که به مشهد تبعید شده بود (با بازی درخشان بزرگ مرد سینما، جمشید مشایخی) در حالیکه با فقرو تنگدستی و درشرایط اشغال کشورهمراه همسر خود در غربت روزگار می گذراند، وقتی بر سر سفره ناهار نشست مشاهده کرد همسرش فسنجان آماده نموده است. از او سوال کرد با این شرایط بد اقتصادی لازم نبود مغز گردو بخری و فسنجان درست کنی همسرش در پاسخ گفت هر چند وضع اقتصادی مان خوب نیست اما مرد باید همه جور غذایی بر سر سفره ی خانه ی خودش بخورد تا بیرون از خانه چشم و دلش از خوردنی ها سیر باشد.

این جمله زیبا و این گفتگوی ساده نکات اخلاقی و قابل تامل بسیاری دارد چرا که این روزها بسیاری از ما بدون در نظر گرفتن ملاحظات شرعی و قانونی بر سر هر سفره ای می نشینیم، هر لقمه ای را تناول می کنیم و بسیاری از جلسات و برنامه ها و همایشها و ... با خوردن همراه شده است (حتما این جمله را شنیده اید: نگوییم سمینار بگوییم سِمی ناهار)!

عقده غذاهای نخورده مان بر سرِ سفره ی خانه خود را در سفره هایی که خرجش از جیبمان نیست خالی می کنیم و به هر بهانه ای چه با ربط و چه بی ربط، چه در جا و زمان خود و چه زمان آن گذشته باشد قضای برگزاری مراسم بجا آورده و با تاخیر برنامه را اجرا می کنیم و پس از آن باز داستان شکم است و خوردن که با شکوهتر از قبل برگزار می شود.

آمارهای رسمی نشان می دهد در ساعات اداری بسیاری از کارمندان بیکارند و مشغول جستجوی بی هدف اینترنتی  و یا ...، بگذریم، آنوقت بعد از ساعت اداری، در اداره مانده و وظایف خود را در قالب اضافه کاری انجام می دهند! جالبتر آنکه مطالبه غذا و پول بیشتر بابت اضافه کاری! دارند.

گاهی نیز برای دوام و بقایمان سفره پهن می کنیم و بر خلاف رویه برخی که ساده زیستی واقعی نه زبانی، را سرلوحه کار خود قرار داده اند باز هم خوردن را در دستور کار قرار می دهیم. در هر حال و از هر چه میگوییم در مورد خوردن است آن هم بصورت مفصل و پر و پیمان. وای به روزی که این خوردن به هر دلیل با مشکل مواجه شود یا کسی در خصوص آن بپرسد چرا و از کجا؟ آنوقت است که متهم به تحجر می شود و به کارشناسی که از سر دلسوزی و با توجه به بسیاری از مسایل از انجام آن نهی مان کرده، بدون در نظر داشتن اینکه حق می گوید، حتی ادب را رعایت نکرده او را تحقیر نموده و تحکم می کنیم که تو غذایت را بپز و کاری به این مسایل نداشته باش چرا که فهم، درک و تعقل تنها نزد ماست و بس!

و اگر به آن دوست محترمی که درآمد میلیونی دارد بگوید برادر من غذای دانشجویان متاهل جزو تعهدات دانشگاه نبوده و نیست بلکه لطفی است در حق کسانی که استطاعت تهیه آن را ندارند، هزینه آن در بودجه پیش بینی نشده و خرج آن از جیب مردم مالیات دهنده تامین می شود نه تنها حرفش را نمی پذیریم بلکه اگر جلوی این روال غیر قانونی را بگیرد قانون اساسی را به رخش می کشیم که در آن آموزش رایگان است. در آمدمان را با حقوق دریافتی کارمندی (که اتفاقا او هم تحصیل کرده است و زحمتکش) که توانایی تامین غذای خانواده اش راهم ندارد قیاس می کند، نه تنها هیچ حس مسئولیتی، ناراحتی ای، قلقلکی در وجدان مان مشاهده نمی شود بلکه خود را همچنان محق دانسته و می گوییم زندگی آن کارمند مثل مردم عقب مانده دنیاست. (شاید مردم عقب مانده دنیا باید بروند بمیرند تا ما که تافته جدابافته، عزیز داشته و تنها فرد توانا، تحصیلکرده و باهوش عالم هستی هستیم خاطرمان آزرده نگردد)

و اما باز هم آی عشق چهره آبیت پیدا نیست ...

نمی دانم ما را چه شده که غم هم نمی خوریم و دیگر اعضای یک پیکر نیستیم. چرا چشم تنگ بعضی از ما با هیچ چیزی پر نمی شود. در مشکلات موجود تقصیر ها را بر گردن یکدیگر می اندازیم و زمین و زمان را به هم میبافیم ولی خود کوچکترین تلاشی در ورود به این وادی نشان نمی دهیم.

تاسف می خوریم از نداری مردم در حالیکه به راحتی از نگاه حسرت بار کودکی پرورشگاهی به شکلاتِ توی دست فرزندمان می گذریم و دیگران را مسئول رسیدگی به او می دانیم.

می گوییم دنیا محل گذر است ولی نمی گذریم تا مبادا حقمان ضایع شود و با کَمری و بنز جلوی غذاخوری منتظریم تا دو سه پرس غذای ارزان تر و شاید مفت بگیریم. به آن عزیز فقیری که حتی پول غذای شبش را ندارد و از سر شرم و حیا در گوشه ای ساکت منتظر گرفتن غذایی مانده است نگاهی انداخته و سوار اتومبیل مدل بالایمان می شویم بی آنکه معنی محل گذر و دنیا را درک کرده باشیم.

با وجود درآمد سرسام آور شغل و موقعیت اجتماعی سطح بالا، بازهم برای چند کیلو برنج تایلندی بی کیفیت و یک بسته چای درجه 3 سهمیه ای ده بار تلفن می کنیم، ده بار مراجعه کرده و با قضاوتی ناعادلانه کارمندان محترم مسئول آن را متهم به بالاکشیدن می نماییم. شاید به ذهنمان هم خطور نکند که این سهمیه را به نیازمندی ببخشیم که یقینا با دریافت آن خوشحال می شود.

شاید دیگر هموطنمان را دوست نداریم. شاید فراموش کرده ایم آبادی سرزمین مان تنها در گرو همدلی میسر است و اگر هر قطعه ای ساز خودش را بزند کل مجموعه فلج و بی حرکت خواهد ماند. شاید یادمان رفته که ایرانی هستیم و ساختن ایران وظیفه ماست. قضاوت با شما... ولی یک نکته مسجل است: داغ شکم از داغ اولاد سنگین تر و سخت تر شده است.

اداره تغذیه دانشگاه علوم پزشکی مشهد...
ما را در سایت اداره تغذیه دانشگاه علوم پزشکی مشهد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مدیریت دانشجویی ، معاونت دانشجویی فرهنگی nourishing بازدید : 565 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1391 ساعت: 15:38